3/05/2006

در آستانه 8 مارس

وبلاگم هنوز روي هواست، من هم ديگه حوصله انتظار ندارم و شايد واقعا برگردم همين جا.
براي 8 مارس هم اگه خدا و مدير مسئول و سردبير و دبير سرويس بخوان و فمنيسيم مطالب مون زياد تو چشم نياد قراره دو صفحه ويژه زنان در بياريم. البته پيشنهاد من يك ويژه نامه بود ولي از قرار معلوم فعلا امكانش نيست و بايد به همين دو صفحه دل خوش كنيم. فردا هم صفحه زنان نداريم. چراش را هم نمي‌تونم بگم. چون كمي عصباني‌ام. كمي مريض احوال و به مقدار زيادي قاتي پاتي و پدرم هميشه بهم مي‌گه وقتي حالت خوب نيست، جلوي زبونت را بگير كه پشيموني به بار مي‌ياره. فكر كنم بهترين كاري كه الان مي‌تونم بكنم اينه كه مثل بچه آدم برم و مطالبي را كه بايد فردا تحويل بدم بنويسم. اما اينقدر ذهنم هزارجا است كه واقعا نمي‌تونم متمركز كنم خودم را و به گمونم امشب را تا خود صبح بيدارم.
فقط اين غر كوچك را بزنم و برم: با اينكه پدر من ارتشي هست و "معروفه كه ارتش چرا نداره"ولي در خانه ما هميشه سيستم مشورت و اقناع حاكمه و واقعا حرف زور و دلم مي‌خواد. چون من مي‌گم نداريم. مادرم گاهي كه نمي‌تونه خواسته‌هاي من را با سيستم خودش مطابقت بده و از پس زبون من برنمي‌ياد ميگه : "چون من دوست ندارم" ولي هيچ وقت بر اساس اين حرف‌ها عمل نمي‌كنيم. و براي همينه كه واقعا كار كردن در هر سيستم غير دموكراتيك و غير اقناعي برام سخته. خيلي خيلي خيلي سخت. مي‌دونم كه گاهي بايد تحمل كرد. مي دونم كه بعضي مسئوليت‌ها موجب مي‌شه كه يك جاهايي كوتاه بياييم. مي‌دونم كه هميشه همه چي به دلخواه ما نيست و نميشه هم كه باشه. اما برام سخته كسي در جواب من، بگه چون من دوست دارم يا ندارم.
خب حالا كه غرم را هم زدم و برم و مطالبم را بنويسم كه سردبر عزيز فردا كله‌ام را نكنه. اما برمي‌گردم. به محض اينكه نصف كارم را تموم كنم برمي‌گردم و بي خيال همه چي درباره 8 مارس مي‌نويسم و برنامه‌هامون و اينكه چه نقشه ها ريختيم براي اين روز.
پي‌نوشت: راستي ممكنه آدرس وبلاگ من را عوض كنيد. البته اگه بهش لينك دادين.

3/03/2006

اسباب كشي مجازي

صورتكم كار نمي كند، دو روز است. از طرف شركتي كه هاست را از آنجا گرفته ام ايميل زده اند كه به خاطر تحريم آمريكا و اين حرفها سايت هايي كه پشتيباني‌شان مي‌كرده اند از كار افتاده و خيلي زود همه چيز درست مي‌شود. اما حقيقتش اينه كه من ديگه اونجا را دوست ندارم. براي اينكه هيچ چي ازش سرم نميشه و اصولا از اينكه نتونم گليم خودم را از آب بيرون بكشم و منتظر كمك بقيه باشم، متنفرم و براي همينه كه برمي‌گردم به همين بلاگ اسپات عزيز خودم كه با وجود اجاره اي بودنش، هم مطمئن تره و هم به چم و خمش واردم و با اين قالب خوشگلي كه با كمك سايكو براش طراحي كردم، كلي آبرومند و دوست داشتني شده.
شايد پشيمان بشم. نمي‌دونم. براي من هيچ قطعيتي در اين دنيا وجود نداره.
شايد هم دردم اصلا اين نباشه. شايد بايد دوباره دفترچه كاغذي‌ام را راه بياندازم. اين روزها گرفتار تضادها و كشمكش‌هاي زيادي‌ام كه نميشه اينجا نوشتشون. براي اينكه پاي آدم‌هاي واقعي در كاره و پاي درگيري‌هاي من با خودم كه نوشتنشون اينجا خيلي بي‌پروايي مي‌خواد و البته ضرورتي هم نداره.
شايد همين امشب شروع كنم و در دفتر قشنگي كه پروين اردلان عزيزم بهم هديه داده بنويسم. از وقتي كه گرفتمش هنوز چيزي توش ننوشتم از بس كه شيك و با كلاسه. اما دفتر براي نوشتنه ديگه. بايد بنويسم. با خودكار و روي كاغذ و براي خودم. بايد بنويسم.

اينجا زندان است. بند زنان زندان اوين

اين هم گزارش من و سولماز شريف است از بند زنان زندان اوين در روزنامه اعتماد ملي
جايي شبيه خودش
زني كه فرستاده رئيس زندان بود مي دويد و من و افسر نگهبان با قدم هاي تند پشت سرش بوديم. وارد كه شدم اول يك سالن كوچك مربع شكل بود با ميزي براي مسئول بند در گوشه‌اش و درست روبروي ميز راهرويي باريك كه در يك طرفش سلول‌هاي زندان بود. زندان زنان.
خود زنداني ها مي‌گويند اين بند را كمتركسي ديده است. خبرنگاران و مسئولان را معمولا به ديدن بندي مي برند كه تازه بازسازي شده و مخصوص محكومين مالي و زنداني هايي كه در كارگاه ها و كلاس‌هاي فرهنگي شركت مي كنند است.
من هم از سر اتفاق به آنجا رفتم.در انتهاي بازديد از بند زنان زندان اوين، مدير بند با افتخار از تحولات ايجاد شده مي‌گفت و البته تاكيد داشت كه بندهاي قبلي هم آنقدر فرق نمي كنند و فقط "در" دارند و من كه مي‌خواستم آن روي ديگر اوين را هم بيبينم اصرار به ديدن سالن‌هاي بازسازي نشده و به قول معروف "در دار" داشتم و بالاخره در برابر اصرار من و اينكه فقط مي‌خواهم تغييرات را درك كنم، مدير داخلي اوين و مدير بند زنان اجازه دادند، بروم و زود برگردم. مدير بند زنان تاكيد كرد كه خيلي دير شده و ديگر وقتي براي حرف زدن با زنداني‌ها نيست و من قول دادم كه زود برگردم.
بعد از چند دقيقه‌اي كه او در گوش افسر نگهبان زندان چيزهايي گفت، من به همراه افسر نگهبان ديگر، پشت سر مامور مدير كه دوان دوان مي‌رفت راهي شدم و يك دقيقه بعد از ورود او پس از گذشتن از راهروهاي پيچ در پيچ اوين، داخل بند به قول خودم "در دار" شدم.
بندي كه آماده بازديد نبود، زندانيانش چادر سركرده جلوي تخت هايشان ننشسته بودند،دود سيگارهمه بند را در مه غليظي فرو برده بود و راهرو كوچك و سلول‌هايش پر از زناني بود كه جرم بيشتران مواد و منكرات بود.
بندي كه ديوارهايش رنگ نشده بود. شلوغ بود و پر از همهمه‌اي كه ترسناك مي‌نمود.پنجره‌هايش انگار كوچك‌تر بودند، سلول‌هايش درهاي آهني داشت و زندانيانش به آرامي و مطيعي سالن قبلي نبودند.
وقتي از شلوغي آنجا براي "عباسعلي خامي‌زداه" رئيس زندان اوين گفتم،او تاكيد داشت، كه آن بند ازنظر جمعيت و مساحت كاملا هم اندازه همان بندهاي بازسازي شده است. اما براي من كه كمتر از 5 دقيقه آن بند را ديدم، فضاي آنجا كاملا متفاوت با سالن بازسازي شده بود. فضا آنقدر سنگين بود كه من جلوي همان سلول اول ميخكوب شده بودم و پايم جلو نمي‌رفت و وقتي افسر نگهبان زندان دستم را گرفت و گفت:" بيا برويم، از دود سيگارشان خفه مي شويم." هيچ نگفتم و ازبند خارج شدم.
آن جا شبيه همان زنداني بود كه هميشه وصفش را شنيده بودم.
مهوش شيخ‌الاسلامي، كارگرداني كه در جريان ساخت دو فيلم مربوط به زنان زنداني رابطه صميمانه‌اي با آنها داشته از قول آنها مي‌گويد:"بندي كه بازديد‌ها معمولا از آنجا است با بندي كه محكومين به سرقت و قتل و مسائل ناموسي را دارد از زمين تا آسمان فرق دارد.بند خلافكاران بسيار شلوغ و كثيف است و زندانيان ياغي براي ساير زنداني‌ها مشكلات زيادي درست مي‌كنند.در آن بند زنداني‌ها داراي مشكلات روحي و رواني وحشتناكي هستند و روزانه چند قرص مصرف مي‌كنند كودكانشان با آنها در سلول‌ها هستند ومواد مخدر به وفور در بين‌‌شان رد و بدل مي‌شود."
در بخش سانسور شده فيلم"ماده 61" ساخته مهوش شيخ‌الاسلامي نيز زني مي‌گويد: "زن‌هاي درشت هيكل با تيپ‌هاي مردانه در سلول‌ها هستند كه دو يا سه زن دارند. اين زن‌ها با تيغ مي‌آيند بالاي سر طعمه‌هايشان و آنها را تهديد به تيغ زدن مي‌كنند تا همراهشان بيايند و تن به خواسته‌هايشان بدهند."

سلول‌هايي كه در ندارند
اين البته همه بند زنان زندان اوين نبود.در چند ساعتي كه مهمان اوين بوديم، رئيس زندان اوين پس از آن كه بخش هاي مختلف اوين از بيمارستان مجهز 4 طبقه و هنرستان و كلاس‌هاي آرايشگري و قالي‌بافي و كامپيوتر و كتابخانه و مهدكودك زندان را نشان‌مان داد، ما را به سالني راهنمايي كرد كه در سلول‌هاي بدون درش هيچ زنداني نبود. سالني كه تعميراتش تازه به پايان رسيده و يكي از دو سالن بازسازي شده بند زنان اوين است.
در اين سالن و سالن كناري‌اش كه 110 زنداني زن را خود جاي داده است، هر سلول 21 تا30 تخت دارد، همه سلولها اوپن است،درهاي آهني برداشته شده‌اند و جايشان را سردرهاي هلالي شكل گچبري شده‌اي گرفته اند.
رنگ سلول‌ها آبي كمرنگ بود و‌ ديوارهاي راهرو‌ها كرم روشن.نيمه پائين ديوارهاي موزاييك شده بود‌ . كف راهروها سراميك و كف سلول‌ها موكت طوسي بود كه بعضي سلول‌ها قاليچه‌اي هم روي آن انداخته بودند.هر تخت يك پتو داشت و ملحفه هايي نو از پارچه‌هايي گلدار كه چين‌هايش از گوشه تخت آويزان بود. هر سلول يك تلويزيون داشت و هر چند سلول يك يخچال. دستشويي‌ها و حمام هم تميز و مجهز بودند با كف‌هاي سراميك شده و همه اينها يعني اينكه فضاي زندان تغيير كرده و حداقل در اوين آن سلولهاي تنگ و تاريك و نمور جاي خود را به اين سيستمي كه از بسياري از خوابگاه‌هاي دانشجويي هم تميزتر و مجهزتر است داده‌اند.
بند زنان اوين مجموعا شش سالن دارد با ظرفيت 660 زنداني كه در حال حاضر فقط 320 نفر در آن محبوس هستند. به گفته مسئولان زندان، در حال حاضر دو سالن در حال بازسازي است. دو سالن بازسازي شده و به شكل اپن درآمده كه يكي هنوز خالي است و ديگري 110 زنداني را در خود جاي داده و دو سالن ديگر هريك با 110 زنداني، هنوز به سبك قديم‌اند. با همان تصوري كه ما از زندان داريم. چيزي شبيه همان كه برايمان گفته‌اند و در فيلم زندان زنان ديده‌ايم.
اين سالن را وقتي كه رئيس زندان اوين اتمام بازديد را اعلام كرد و گفت: "فكر مي‌كنم همين قدر براي اينكه واقعيت را بفهميد كافي است." ديدم. رئيس به همراه همكارم به بخش اداري زندان رفت و من براي ديدن كبري رحمان‌پور،(عروسي كه در يك شرايط سخت مادرشوهرش را كشته است و فعالان زن اعتقاد دارند بايد شرايط او تخفيف مجازاتش در نظر گرفته شود.) در بند زنان ماندم.

تبعيض جنسيتي همه جا هست، حتي در زندان
در پرس و جويي كه از زندانيان آزاد شده داشتيم،بازرسي‌هاي بدني در بدو ورود به زندان از اصلي‌ترين گلايه‌هاي زندانيان زن است. چنانكه محبوبه عباسقلي زاده، فعال حوزه زنان كه سال گذشته چند ماهي را در اوين بوده است، مي‌گويد:"مردان نيز مراحل بازرسي دارند اما اين صدمه‌اي به جسم آنها وارد نمي‌كند، اما بازرسي غير بهداشتي و غير اصولي و معاينات غير فني زنان بدون در نظر گرفتن شرايط فيزيكي آنان باعث ايجاد مشكلات رحمي فراوان شده است و البته اين مورد جدا از مساله عدم رعايت بهداشت در سلول‌ها و بند است."
وقتي با ماماي درمانگاه اوين گلايه زنداني‌ها از اين موضوع را درميان مي‌گذاريم، مي‌گويد: "باور كنيد ما همه اصول بهداشتي را رعايت مي‌كنيم وهر بار پس از معاينه "اسپكولوم" (دستگاه معاينه رحم) را ضدعفوني مي‌كنيم و اخيرا هم براي اينكه اين ضدعفوني براي زنداني‌ها قبل درك نبود و فكر مي‌كردند با دستگاهي كه قبلا استفاده شده، معاينه مي‌شوند از اسپكولوم يكبار مصرف استفاده مي‌كنيم." وقتي مي‌گوييم منظورمان معاينات در بدو ورود است، مي‌نشيند و همدلانه برايمان توضيح مي‌دهد: "در بدو دستگيري كه قرار است زنداني به زندان ارجاع داده شود، نيروهاي حراستي موظف هستند آنها را بازرسي كنند. مواردي بوده كه زنان بزهكار مواد مخدر را در رحم خود جاسازي كرده بودند به خاطر همين بازرسي بدني كامل و دقيق انجام مي‌شود واز آنجا كه نيروهاي حراستي از اصول فني و بهداشتي مطلع نبودند، مواردي پيش آمده بود."
خانم دكتر با اشاره به شكايت زنان زنداني از اين كه بعضا در هنگام بازرسي، ماموران دستكش‌هايشان را عوض نمي‌كنند، گفت:"بخش مامايي كلاس‌هاي آموزشي را براي يادآوري اصول بهداشتي بازرسي‌هاي بدني براي حراستي‌ها ترتيب داده است، اما به هر حال هيچ زني از اين بازرسي‌ها خوشش نمي‌آيد و از سوي ديگر ذهنيت بد زنداني به مجموعه باعث مي شود،همه چيز را با نگاه آلوده و عدم اطمينان ببيند."
مي‌پرسم نمي‌شود كسي از بهداري اين بازرسي‌ها را انجام دهد تا زنان كمتر اذيت شوند؟ مي‌گويد:"ما اين پيشنهاد را داده‌ايم.ولي هنوز توجهي نشده، از طرف ديگر براي كاركنان بهداري هم بودن در محيط بازرسي و در كنار حراستي‌ها سخت است."
ماماي زندان اوين بيماري‌هاي زنانگي و به خصوص بيماري‌هاي عفوني را عمده‌ترين مشكل بهداشتي زنان زنداني مي‌داند و مي‌گويد:" بيشتر اين‌ها مشكلات منكراتي داشته‌اند و طبيعي است كه دچار انواع عفونت‌ها باشند."
وقتي هم درباره چگونگي توزيع لباس زير و نوار بهداشتي بين زندانيان سوال مي‌كنم ومي‌گويم يكي از شكايت‌ها از كمبود اين‌ها است، مرا به ماموران داخل بند ارجاع مي‌دهد.


اعتياد+جرم منكراتي=ايدز
مسئولان اوين مي‌گويند بيشترين جرائم زنان زنداني ارتباط نامشروع و مواد مخدر است.براي همين است كه در درمانگاه اوين يك كلينيك مثلثي راه‌اندازي شده، كلينيكي كه معتادان در بدو ورود در آنجا سم زدايي مي‌شوند و براي تزريقي‌ها داروي جايگزين تزريق مي كنند.
مي پرسم سرنگ هم به زندان‌هاي معتاد مي‌دهيد؟ جواب منفي است. دوباره مي‌پرسم پس معتاد‌ها در بند با چه تزريق مي‌كنند؟ رئيس زندان مي‌گويد: " گفتم كه اينجا تركشان مي‌دهيم، زندان است خانم نمي‌شود كه سرنگ بهشان بدهيم." و هيچ پاسخي به اين سوال كه ترك اعتياد پروسه دارد و يك روزه ممكن نيست داده نمي شود. اين در حالي است كه بر اساس پژوهشي که مرکز آموزش و پرورش سازمان زندان ها انجام داده است، 75 درصد از افرادي که مورد مصاحبه قرارگرفته اند و يا به سوالات پاسخ داده اند وجود مصرف مواد در بند مواد زندان‌هاي زنان را تاييد کردند .
داده‌هاي همين پژوهش نشان مي‌دهد: حدود 13 درصد تخمين زده اند موادمخدر تزريق مي‌شود، آنها شايع ترين ماده تزريقي را ترياک مي‌دانند و بيشتر از سرنگ مستعمل استفاده مي کنند تا پمپ دست ساز . قيمت سرنگ حدود 500 تومان تخمين زده شده که از بهداري سرقت مي‌شود و تا زماني‌که بتوان از آن استفاده کرد، به طور مشترک تزريق انجام مي‌شود . از وسايل تميز کننده هم براي محل تزريق و سرنگ استفاده نمي شود.
بالا بودن جرائم منكراتي و اعتياد و در دسترس نبودن سرنگ بهداشتي و رواج الگوي تزريق در بين زنان اوين اولين چيزي را كه به ذهنم متبادر مي‌كند "ايدز" است. از مسئول بهداري درباره ايدز مي‌پرسم، جواب مي‌دهد: در حال حاضر هيچ بيمار مبتلا به ايدزي در بند زنان زندان اوين وجود ندارد و فقط 4 نفر HIV مثبت دارند.
_آزمايش تشخيص HIV مثبت از زندانيان گرفته مي‌شود؟
_ آزمايش ايدز يكي از آزمايش‌هايي است كه در صورت تمايل زندانيان در بدو ورود از آنها گرفته مي‌شود و البته هيچ اجباري در اين زمينه وجود ندارد.
_اگر زنداني مبتلا به HIV مثبت بيماري‌اش را پنهان كند، چه؟
_ به زندانيان راه‌هاي پيشگيري از ابتلا به ايدز آموزش داده مي‌شود و آنها به دادن آزمايش تشويق مي‌شوند. ولي ما بيشتر از اين نمي‌توانيم كاري بكنيم. آزمايش اجباري بر اساس دستور سازمان جهاني بهداشت ممنوع است.
بند زنان، فقط در اوين نيست
با همه اينها آنچه ما ديديم، فقط برشي از زندان اوين، مشهورترين و مجهزترين زندان كشور است و اين تبعيض جنسيتي چنانچه خبرنگاران روايت كرده اند، در بند زنان زندان‌هاي شهرستان‌ها نمود بيشتري دارد.
فريده غائب خبرنگار سايت كانون زنان ايراني، در بازديدي كه از زندان سنندج داشته آنجا را اينگونه توصيف مي‌كند:"يك سالن بزرگ، تيره و تاريك 50 متري، با ده تخت سه طبقه که روي هم 30 جاي خواب را تشكيل مي دهد، ديوارهاي سالن بلند و به رنگ سبز تيره است. هيچ پنجره اي ندارد جز يك نورگير كوچك شايد يك متر در يك متر كه در وسط سقف تاريك سالن خود نمايي مي‌كند.در كنار سالن بزرگ بند زنان اتاقي شايد 12 متري به جوانان اختصاص دارد. روي درش با حروف چاپي بزرگ نوشته شده" بند جوانان" و چهار- پنج دختر 13تا 18 ساله در اين اتاق نگهداري مي شوند و سعي مي شود با بزرگسالان مراوده اي نداشته باشند."
به نوشته او:"تبعيض در زندان سنندج به شديدترين وجه ديده مي‌شد. رئيس زندان در امكانات و شرايط بين زندانيان مرد و زن به شدت تبعيض قائل مي‌شد. زندانيان زن حتي حق اصلاح هم نداشتند. زنداني بود كه مثلا پنج شش سال در زندان بود و حتي حق نداشت صورتش را تميز كند و يك حالت بسيار افسرده داشتند. از جمله ديگر تفاوت ها زندانيان زن حق پروژه نداشتند. پروژه به اين صورت بود كه زنداني بتواند بعد از مدتي در خارج از زندان كار كند و بتواند خانواده اش را هم ببيند كه اين براي مردان بود. چيزهايي مانند كارگاه، سوادآموزي و غيره كه گفته مي شد، همه به صورت فرماليته بود. . فضاي سبز مطلقا در اين زندان نبود. يك حياط سيماني 50 متري داشت، هيچ درخت و سبزه اي نبود و تنها يك گوشه سيمان كنده شده بود و يك خانم زنداني زماني در آن يك پرتقال كاشته بود ويك بوته كوچك درآمده بود كه زندانيان چقدر اين بوته را دوست داشتند."
ترانه بني‌يعقوب، خبرنگار همان سايت نيز كه به تازگي از بند زنان زندان گلستان ديدن كرده است، از تفاوت بين هواخوري مردان و زنان گله دارد:"زنان زنداني به دليل حضور مردان هرگز اجازه حضور در حياط وسيع زندان را ندارد. آنها در بند ويژه خود محوطه كوچكي براي هوا خوري در اختيار دارند. محوطه اي كوچك و موزاييك شده بدون كوچكترين گل و گياه."
در مشهد نيز چنانكه خبرگزاري ايسنا نوشته است: "دختران بزهكار زير 18 سال همگي در يك اتاق و در بندي از زندان زنان مشهد نگهداري مي‌شوند و با وجود اين كه كانون اصلاح و تربيت مجهزي براي پسران بزهكار زير 18 سال و آن هم به صورت طبقه بندي‌شده براي رده‌هاي سني مختلف وجود دارد، چنين مكاني براي دختران بزهكار وجود ندارد." (ايسنا27/8/84)
به خدا قسم اين ادعا ها صحت ندارد
وقتي با "سهراب سليماني"رئيس محل اداره زندان‌هاي استان تهران،از تبعيضاتي گفتيم كه در زندان هم زنان به خاطر جنسيت‌شان بايد تحمل كنند، سليماني گفت:"به خدا قسم اين‌طور نيست خانم. مطلقا اين ادعاها صحت ندارد. شما مي‌توانيد بياييد و از نزديك شاهد امكانات بند نسوان زندان اوين باشيد."
"مرتضي الوندي"، رئيس اداره پژوهش سازمان‌ زندان‌هاي كشور نيز موارد مطرح شده مبني بر تبعيض جنسيتي در زندان را حقيقت محض ندانست، اما احتمال وقوع تخلفاتي را نيز در بعضي از زندان‌ها رد نكرد و اظهار داشت:"از لحاظ آمارهاي موجود در اداره‌ ما، خانم‌هاي زنداني بهترين وضعيت را دارند. هم از لحاظ سرانه فضاي فيزيكي و هم از لحاظ جسمي."
وقتي‌هم كه با مسئولان اوين از پنهانكاري‌هايي كه در هنگام بازديد انجام مي شود گفتيم،سليماني مجددا به خدا قسم خورد كه اين‌طور نيست:" براي ما هيچ فرقي نمي‌كند بازديدكننده يك خبرنگار باشد يا از سازمان ملل يا هر كس ديگر. ضمن آنكه در بازديد‌هاي رسمي تنها از 48 ساعت قبل از بازديد‌ها ما مطلع مي‌شويم. در عرض 48 ساعت چه بازسازي مي‌توان انجام داد؟ ما اوين را در سال 81 بازسازي كرديم و از آن زمان وضعيت زندان از زمين تا آسمان فرق كرده است. يعني اگر كسي در اين چند سال زندان را نديده باشد نمي‌تواند باور كند كه اينجا همان‌جايي است كه قبلا ديده است."
زناني كه به عنوان زنداني و نه بازديد كننده در اوين بوده‌اند، اما اين موضوع را از زاويه ديگري نگاه مي‌كنند و منظورشان از بازسازي فقط ساختمان‌هاي اوپن و بدون در نيست. به عنوان نمونه يكي از آنها كه بعد از آزادي با بند زنان در ارتباط بوده، از قول زنداني‌ها مي‌گويد : " در زمان بازديد خانم آرتورك گزارشگر ويژه سازمان ملل در زمينه خشونت عليه زنان، بخش كودكان كه با بند زنان ادغام است را كاملا تخليه كرده بودند." و زنداني ديگري از حال وهواي بندهاي بازسازي نشده‌اي كه هيچ وقت درش بر روي بازديد كنندگان باز نمي‌شود، گفتني‌ها دارد. اين‌ها البته چيزي نيست كه بشود به راحتي اثباتشان يا حتي باورشان كرد. در تمام مدتي كه از زندان اوين بازديد مي‌كرديم، رئيس زندان اوين قدم به قدم همراهمان بود و گاهي مدير داخلي زندان نيز همراهي‌اش مي‌كرد. در داخل بند زنان هم، مدير بند و چند افسر نگهبان به اين گروه اضافه شدند. زنداني‌ها هم در هنگام بازديدهايي كه با حضور مسئولان زندان انجام مي‌شود، يا هيچ نمي‌گويند و يا فقط تشكر مي‌كنند و تنها شايد بتوان اميد داشت همانگونه كه رئيس اداره پژوهش سازمان زندان‌هاي كشور گفته: بازگو كردن اين موارد موجبات پيگيري مسئولان را فراهم كند و مثمر ثمر واقع شود.

6/21/2005

صورتك دات كام شد

صورتك را از اين به بعد در اينجا بخوانيد

6/20/2005

توقيف ها شروع شد

اقبال، آفتاب يزد و اعتماد توقيف شدند. دليل توقيف هم كاملا مشخص است، انتشار نامه كروبي به رهبر
متن اين نامه را درنسخه اينترنتي روزنامه اقبال امروزهم مي‌توانيد ببينيد
خبر را از يك منبع موثق شنيدم، اين هم مصاحبه مديرمسئول اقبال با ايرنا. البته ايسنا هنوز چيزي ننوشته و ايرنا هم در صفحه اولش خبر را نگذاشته. روزهاي بد را پيش بيني مي‌كردم ولي فكر نمي‌كردم تحملشان اينقدر كم باشد
________________
از قرار معلوم توسعه و مردمسالاري هم توقيف شده‌اند. كسي خبري موثقي دارد؟

6/19/2005

خسته ام و سخت احساس تنهايي مي‌كنم. اي كاش كسي بود كه سر بر شانه‌اش مي‌گذاشتم وهيچ نمي‌گفتم، دلم فقط سكوت مي‌خواهد و كسي كه سكوتم را بفهمد

6/18/2005

اين هم از انتخابات

در تهران از 2 ميليون و دويست هزار راي شمارش شده، محمود احمدي‌نژاد با 32 درصد اول و اكبر هاشمي رفسنجاني با 24 درصد در رتبه دوم قرار دارند
در اصفهان هم احمدي نژاد 49 درصد آرا را آورده است و هاشمي 13 درصد
البته اينها اخبار فارس است و شمارش شوراي نگهبان و بر اساس امار وزارت كشور هاشمي اول است، كروبي دوم و احمدي نژاد سوم
همه خبرها بد و نااميد كننده است.بيشتر از اينكه براي راي نياوردن معين ناراحت باشم بريا راي اوردن احمدي نژاد ناراحتم و بيشتر از ناراحتي گيجم. هر چند وسط اين همه خبر مزخرف خبر خوب هم پيدا مي شه. شوراي نگهبان طرح سقط درماني را تصويب كرد البته با حذف شرط حرج طفل و با در نظر گرفتن حرج مادردر كشور ما همين هم خوب است، آن هم در اين روزها
از صبح پاي كامپيوتر بودم و لحظه به لحظه سايت هاي خبري را رصد مي كردم. حالا هم سرم دارد گيج مي رود. با بچه ها مي رويم گوشه خلوتي در اين شهر شلوغ پيدا كنيم و كمي حرف بزنيم. شايد كمي از حجم اين سردرگمي و نااميدي كم شود. فردا روز ديگري است و هرچه كه بشود ما بايد بايستيم استوارتر از هميشه
____________
اين هم تير خلاص

ما فقط خودمان را مي بينيم

ما چشمانمان را بسته‌ايم، جز آدم‌هاي اطرافمان و آرمان‌هاي خودمان چيز ديگري نمي بينيم. ما نمي‌فهميم كه يعني چه احمدي ن‍ژاد اين همه راي بياورد. نمي‌فهميم يعني چه كه اين‌همه ملت به كروبي راي بدهند. در اتاق ما همه گيج‌اند. اين روزهاي آخر چقدر اميدوار شده بوديم به اينكه مردم تحريم را شكسته اند و مي خواهند به معين راي بدهند. اما ايران فقط تهران نيست. هر چند در تهران هم بنا به گزارش فارس احمدي نژاد در صدر قرار دارد. ‌ ان وقت شكوري راد در ستاد معين نشسته و مي‌گويد معين راي اول را در كشور دارد
(2)تهراني ها به احمدي ن‍ژاد راي دادند

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از فرمانداري تهران احمدي نژاد با 755/423 راي، 24/32 درصد اول است، رفسنجاني با 634/335 راي، 54/25 درصد دوم است و معين با 547/214 راي، 23/16 درصد سوم
در استانهايي چون اصفهان و قم هم آراي كسب شده توسط احمدي نژاد حدود سه برابر آراي هاشمي رفسنجاني است.
خبرگزاري مهر هم به نقل از يك منبع آگاه در وزارت كشور اعلام كرده: از میزان حدود 26 میلیون رای شمارش شده در سراسر کشور ، تاکنون هاشمی در صدر است و احمدی نژاد شهردار تهران با فاصله کمی از وی در جایگاه دوم ایستاده است.همین گزارش حاکیست این آرا از سراسر کشور است و در حوزه های پرجمعیت تهران و کرج نیز مطابق آخرین نتیجه شمارش آرا احمدی نژاد در رتبه اول و هاشمی در مکان دوم ایستاده است. در خوزستان آرای مهدی کروبی به تنهایی حدود نیمی از 1 میلیون 400 هزار رای را تشکیل داده است.در استانهای سیستان و بلوچستان و همچنین کردستان هاشمی و معین در صدر نتایج قرار گرفته اند. بوشهریها نیز به صورت یکپارچه و نسبتا بالایی کروبی را به عنوان اولین نفر برگزیده اند.
اين نتايج هنوز به تاييد رسمي وزارت كشور نرسيده.
اوضاع خبري افتضاح است. ايرنا و ايلنا و سايت وزارت كشور كه از صبح بالا نمي ايند. ايسنا هم چند دقيقه اي است از كار افتاده. فعلا تنها منابع خبري كه به روز هستند و مهر و فارس هستند و باشگاه خبرنگاران جوان
(1)آخرين نتايج شمارش آراء
بر اساس آخرين آمار كه توسط شرق اعلام شده:
از مجموع ۲۴ مليون راى اعلام شده توسط شوراى نگهبان
هاشمى رفسنجانى ۴.۴۵۸.۲۶۸
احمدى نژاد ۴.۱۷۱.۶۰۹
كروبى ۳.۷۲۶.۶۹۰
معين ۳.۲۷۶.۲۳۳
و بر اساس اعلام ستاد انتخابات كشور از ۱۹.۷۰۸.۴۲۴
هاشمى ۴.۲۸۹.۹۷۳
كروبى ۴.۰۸۶.۷۰۹
احمدى نژاد ۳.۴۴۹.۶۹۷
معين۲.۸۴۶.۲۱۶قاليباف ۲.۷۳۶.۴۳۲لاريجانى ۱.۱۶۵.۳۷۹مهر عليزاده
هيچ كدام از خبرگزاري‌ها آن لاين نيستند آخرين خبرها مال ساعت 10:25 دقيقه شرق است كه آن هم مال همان اخبار ساعت 8 صبح
است، آيا راي شهرهاي بزرگ تكاني به نتايج مي دهد؟
احمدي ن‍ژاد مطمئن از راهيابي به دور دوم ،قرار جلسه مطبوعاتي‌اش را هم گذاشته است.

6/16/2005

راي من روزنه‌اي كوچك به سوي دموكراسي

فردا روز انتخابات است. اين چند وقته كارم شده بود كه بخوانم، بشنوم، سوال كنم و بحث كنم تا براي راي دادن يا راي ندادن به نتيجه برسم.
در اين روزها بين راي دادن و راي ندادن بارها رفتم و آمدم و هنوز هم دلائل منطقي براي راي ندادن دارم. اما راي مي دهم براي اينكه مي دانم دموكراسي يك پروسه است، كه فقط و فقط در يك حركت تدريجي و آرام محقق مي شود.براي اينكه نمي‌دانم اگر راي ندهم چه چشم‌اندازي در برابرم خواهد بود و هيچ يك از آنهايي كه از راي ندادن مي گفتند نتوانستند من را قانع كنند كه با راي ندادنم فرصت بيشتري براي تلاش و حركت خواهم داشت.
من فردا به پاي صندوق راي مي‌روم. نام مصطفي معين را بر روي برگه مي نويسم و در صندوق مي اندازم.
من به معين راي مي دهم براي اينكه فكر مي كنم با آمدن معين روزنه‌اي كه براي تلاش ما باز شده است، مسدود نمي‌شود.
من به معين راي مي دهم براي اينكه در ميان كانديدهاي موجود او تنها كسي است كه از حقوق بشر، برابري، آزادي، حقوق زنان و دموكراسي مي‌گويد و من خودم را مجاب كرده‌ام كه حرف‌هايش را باور كنم چون چاره ديگري ندارم.
اينقدر ساده لوح نيستم كه همه اين وعده‌ها را باور كنم و اينقدر هم تجربه دارم كه بدانم هيچ رئيس جمهوري نمي تواند در كوتاه مدت اين وعده‌ها را عملي كند، اما به معين راي مي دهم براي اينكه اميدوارم در زمان رياست جمهوري او فضايي براي تلاش جهت تحقق اين آرمان‌ها داشته باشم.
من به معين راي مي دهم براي اينكه نمي خواهم توسعه و پيشرفت را با نيروي اقتدار و لابي‌هاي پشت پرده به دست آوريم، چرا كه معتقدم اين شيوه حركت حتي اگر در كوتاه مدت ما را به سمت جلو حركت دهد، براي حركت بلند مدت ما مضر خواهد بود.
من به معين راي مي دهم چون معين نه يك فرد كه يك تيم است و كار حزبي و گروهي (هرچند آن حزب مورد تاييد من نباشد) گامي به جلو است.
مي‌دانم كه معين رئيس جمهوري قدرتمندي نخواهد بود، مي دانم آنان كه در برابر خاتمي ايستادند در برابر معين نيز ساكت نخواهند نشست، مي دانم كه روزهاي سختي را در پيش خواهيم داشت. اما نمي خواهم كه به خفقان و اقتدار راي دهم. نمي خواهم كه به دروغ و فريبكاري راي دهم.
اين تحليل برخي از طرفداران هاشمي را هم كه مي گويند دوران او دريچه اي به توسعه بود و عصر كيان و پيام امروز و آدينه و ... را هم قبول ندارم، چرا كه اعتقاد دارم راه دموكراسي از ميان عامه مردم مي‌گذرد و باز كردن دريچه‌هايي كوچك براي روشنفكران و نخبگان دردي را دوا نمي‌كند.
اما در دلم نه شور و شوقي است و نه اميدي به آينده. آنچه مي‌دانم اين است كه روزهاي سختي را در پيش رو داريم. روزهايي كه بايد چشمانمان باز باشد و گوش‌هايمان هوشيار .
من به معين راي مي دهم اما ديگر نه به او و نه به هيچ فرد ديگري اميد نمي‌بندم و يادم مي ماند كه دموكراسي و حقوق بشر فقط با تلاش خودمان محقق مي‌شود. با آدم‌هايي كه اعتراض مي‌كنند و در برابر نقض حقوق‌شان سكوت نمي‌كنند.
دلم مي‌خواست روز جمعه در خانه مي‌نشستم و در اعتراض به همه قانون‌هايي كه زيرپا گذاشته شده، در اعتراض به بسته شدن پي در پي روزنامه ها، در اعتراض به دربند كردن فعالان سياسي و اجتماعي، در اعتراض به ناديده گرفتن حقوق زنان در قانون و اجراي قانون، در اعتراض به وقايع كوي دانشگاه، در اعتراض به بازيچه كردن دموكراسي، در اعتراض به ..... راي ندهم. اما نمي‌شود، اما نمي‌توانم، چرا كه با خانه نشستن من هيچ كس اهميتي به اعتراضم نخواهد داد. من راي مي دهم تا بتوانم اعتراضم را طوري در روزنامه‌ها، سايت‌ها و خيابان‌ها فرياد كنم كه همه بشنوند.
اين روزها خيلي از افرادي كه طرفدار سر سخت تحريم بودند تصميم گرفته اند كه به پاي صندوق‌ها بروند و به معين راي بدهند. اگر اين اجماع از تحريم به راي دادن همچنان ادامه پيدا كند شايد راي‌هاي تك تك ما بتواتد روزنه‌اي باشد براي استمرار دموكراسي‌خواهي .
بقيه حرف‌هايي را كه حرف من هم هست
فرناز و خوابگرد نوشته اند. اين نوشته اميد را هم در باره
اعجاز رسانه های کوچک و چرا خانه نشینی روا نیست از دست ندهيد

6/13/2005

می گیریم ، می گیریم ! حق مان را مي گيريم


ديروز ، ما زنان ايراني به خيابان هاي شهر رفتيم، دستانمان را درهم گره كرديم و با صدای بلند اعلام كرديم كه به نقض حقوقمان در قانون اساسی معترضيم. همه با هم فرياد زديم كه «ما زنيم، انسانيم، شهروند اين دياريم، اما حقی نداريم» ما اين بار از خانه هايمان بيرون آمديم، از پشت مانيتورها برخاستيم و در خيابان‌های شهر اعتراضمان را فرياد كرديم.
هشت مارس امسال كه در زير زمين كتابخانه مركز فرهنگی زنان جشنی در حد بضاعت اندكمان گرفتيم و كارناوال‌ مجازی‌مان را بر گستره امواج اينترنت راه‌انداختيم، بغضی سنگين گلويم را گرفته بود. افتتاح كتابخانه تخصصی زنان محشر بود. جشن زنانه ما هم عالی بود اما من دلم می‌خواست می‌توانستيم در خيابان‌های شهر، در همان جايی كه هر روز و هرشب بديهی‌ ترين حقوق انسانی ما زير پا گذاشته می شود صدای اعتراضمان را بلند كنيم. تا همه آنانی كه حقوق انسانی ما را زير پا می گذارند و آنانی كه اين تبعيض را می بينند و سكوت می كنند، صدايمان را بشنوند. اما هر چه كرديم و به هر دری كه زديم به ما اجازه ندادند.

اين بار اما منتظر اجازه هيچ كس نمانديم . همه با هم رفتيم و جلوی در اصلی دانشگاه تهران اعتراضمان را فرياد كرديم.
همه چيز خيلی خوب بود. جمعيت از 8 مارس دو سال پيش هم بيشتر بود چيزی در حدود 2000 نفر در جلوی در اصلی دانشگاه بوديم و با مردمی كه در اطراف دانشگاه بودند و از پيوستنشان به جمع ما ممانعت شده بود خيلي بيشتر بوديم.
ساعت 5 كه به محل تجمع رسيديم، طبق برنامه قبلی به سرعت از اتوبوس پياده شديم،جلوي در اصلي دانشگاه تهران روی زمين نشستيم و دست‌هايمان را به هم گره زديم. هر چه قدر هم كه لگد خورديم و با دسته پلاكاردهايمان به كمرمان زدند از جای‌مان بلند نشديم.روی آسفالت‌های داغ انقلاب نشسته بوديم و همه با هم سرود جنبش زنان را می خوانديم.
«ای زن ای سرود زندگی، به سر رسيد زمان بندگی، جهان ديگری ممكن است، تلاش ما سازنده آن است، .....
البته برادران نيروی انتظامی هم بيكار ننشسته بودند و همانطور كه ما را مورد عنايت لگد‌های خود قرار می دادند و با تهديد و داد و بيداد وفحش می خواستند كه آنجا را ترك كنيم، باتوم ها را بين نيروهايشان پخش می كردند تا هر طور شده رويمان را كم كنند. اما ما كه نرفته بوديم با دو تا لگد و باتوم ميدان را خالی كنيم. ما رفته بوديم تا يك ساعت تمام جلوی در دانشگاه بنشينيم و اعلام كنيم كه دموكراسي بدون آزادي و حقوق برابر و انساني براي زنان متحقق نخواهد شد. رفته بوديم تا يكصدا و متحد «صلح، قانون، آزادي» را فرياد كنيم.
هجوم نيروي انتظامي كه شدت گرفت، سيمين بهبهاني به جمعمان ملحق شد و انگار جذبه او پليس را گرفته باشد، آرام آرام عقب كشيدند و باتوم هايشان را غلاف كردند. سيمين بهبهاني در ميان شعارهاي «سيمين بهبهاني، شاهد رنج مايي» وارد حلقه زنان معترض شد و آرام آرام شعر زيبايش در نكوهش مرد سالاري را خواند.
چند دقيقه اي كه او شعر مي‌خواند و پليس عقب كشيده بود فرصت خوبي بود كه بقيه زنان هم به ما بپيوندند و حلقه ما گسترده‌تر شود.
حالا ديگر جلوي دانشگاه مملو از زنان و دختران جواني بود كه يكصدا سرود جنبش زنان را مي خوانند و شعار مي دادند.محبوبه عباسقلي زاده و نوشين احمدي خراساني با بلندگوهاي دستي شعارها را اعلام مي كردند وسعي داشتند هر طوري شده جمعيت را كنترل كنند تا اين تجمع اعتراضي به نقض حقوق زنان باشد و نه هيچ هدف سياسي و غير سياسي ديگري. ما هم حسابي حواسمان بود تا هر چند دقيقه يكبار كاغذهايي را كه درباره تحريم انتخابات و رفراندوم و .... در بين جمعيت پخش مي شد پاره كنيم و نگذاريم هدف اصلي تجمع مان تحت شعاع مسائل ديگر قرار بگيرد.
يكشنبه براي ما يك روز پر از هيجان و اضطراب بود.اما در كنار همه اين‌ها شور و شوق هم بود.شور و شوقي كه در همه لحظات در چشمان تك تك بچه‌ها ديده مي شد.همه شادبودند. پروين اردلان را مدتها اينگونه شاد و خندان نديده بودم. از همان لحظه اي كه وارد اتوبوس شديم پروين داشت مي خنديد هم لبانش و هم چشمانش. اين خنده را حتي در آن لحظه هايي كه لگد مي خورد و كم مانده بود به وسط خيابان پرت شود هم مي شد ديد. بقيه هم همينطور بودند نوشين احمدي خراساني كه از بس با آن بلندگوي كم رمق شعار داده بود گلويش داشت پاره مي شد ، محبوبه عباسقلي زاده كه با آن پاي لنگانش كه ثمره تلاش براي ورود به استاديوم بود همينطور اين طرف و آن طرف مي رفت و مواظب بود كنترل جمعيت از دستمان در نرود.شادي صدر كه در تمام مدت نگران بود و بقيه بچه هاي كه هركدام گوشه اي از كار را گرفته بودند، به چشمان هركدامشان كه نگاه مي كردم برق شادي را مي ديدم. همه ما ديروز پر از شور و شوق بوديم. چرا كه يك قدم اساسي براي رسيدن به اهدافمان برداشته بوديم.
مدت‌ها بود كه صدايمان در گلو خفه شده بود. مدت ها بود هر وقت كه آمده بوديم حرف بزنيم متفرقمان كرده بودند. به ما اجازه حرف زدن نداده بودند و به زور كتك و بازداشت ما را راهي خانه‌هايمان كرده بودند. اما اين بار بالاخره رفتيم تا به همه بگوييم حقوق زنان هر روز و هر روز نقض مي شود و هيچ كس اهميتي به آن نمي دهد.
ما رفتيم تا بگوييم ما حقوق برابر و انساني مي‎خواهيم تا اين اهرم‎هاي قانوني، مشروعيت و قدرتي به ما بدهد :تا بتوانيم در برابر ازدواج‎هاي اجباري دختربچه‎ها در گوشه و كنار اين مملكت قدعلم كنيم،تا بتوانيم براي حقوق مادران در حضانت و ولایت كودكان‎شان تلاش كنيم ،تا بتوانيم جلوي تعدد زوجات (رسمي و غيررسمي) و طلاق‎هاي يكطرفه و ظالمانه را بگيريم،تا بتوانيم حق دختران جوان را در انتخاب نوع زندگي‎شان گسترده سازيم،تا بتوانيم با نگرشي كه در جامعه زنان را نيمي از مرد به حساب مي‎آورد مبارزه كنيم،تا بتوانيم بدون موانع قانوني خانه‎ي امن درست كنيم و خشونت عليه زنان را كاهش دهيم و جلوي قتل‎هاي ناموسي را بگيريم،تا بتوانيم خودسوزي‎هاي زنان را كه بر اثر بن‎بست در زندگي اجتماعي و خصوصي‎شان حاصل مي‎شود از بين ببريم،تا بتوانيم خواهان تامين اجتماعي و زندگي مناسبي و خدمات و سرويس‎هاي رايگان براي همه‎ي زنان به‎ويژه زنان طبقات پايين جامعه شويم،تا بتوانيم دموكراسي و آزادي را در جامعه نهادينه سازيم
و .....

تجمع يك ساعته مان كه تمام شد و با فرناز وگلناز و طلعت تقي نيا از جمعيت بيرون رفتيم.همه انرژي مان تمام شده بود ديگر. من و فرناز هردو از سرگيجه در حال سقوط بوديم و دست هم را گرفته بويدم تا با كله به زمين نخوريم.هم آفتاب داغ و آسفالت داغ تر كارمان را ساخته بود و هم نگران بچه ها بوديم كه نكند اتفاقي برايشان بيافتد. اما وقتي خاطرمان جمع شد كه همه چيز به خير گذاشته دوباره يك دنيا شادماني بود و يك قلب پر از شور و شوق.
بعد تجمع هم كه با بچه‌ها دور هم جمع شديم، جشن بود و يك هوراي بزرگ به افتخار جنبش زنان. من مطمئنم كه اين تجمع يك نقطه عطف براي حركت‌هاي جدي تر حنبش زنان است و همه اين شادماني و شور و شوق هم براي همين است. براي اين كه ما بالاخره توانستيم خواسته‌هايمان را فرياد كنيم.

پي نوشت
تا آنجا كه ما مطلع شديم در تجمع ديروز دو نفر را بازداشت كردند. كه يكي شان همان ديشب آزاد شد و زياد هم اذيتش نكرده اند اما آيدين اخوان از فعالان دانشجويي را هنوز آزاد كرده اند. اميدوارم اتفاقي براي آيدين نيافتد.
تجمع ديروز در جلوي دانشگاه به خشونت كشيده نشد و به غير از دقايق اول كه نيروي انتظامي مي خواست به زور كتك مانع از تجمع ما شود و تقريبا همه بچه ها نفري يك لگد نوش جان كردند مورد ديگري پيش نيامد. اما در خارج از حلقه اصلي گويا كار به خشونت هم كشيده شده و البته اين بار خبري از لباس شخصي ها نبود و خود نيروي انتظامي كار تاديب شورشيان را به عهده داشت.

درباره تجمع ديروز:
گزارش تريبون فمنيستي
گزارش فرناز
گزارش بي بي سي
گزارش ايسنا و ايلنا
گزارش لحظه به لحظه زنان ايران
گزارش اقبال
قطعنامه پاياني تجمع
گزارش پرستو دوكوهكي
گزارش علي قديمي
گزارش تصويري پرنوشت
ما به هدفمان رسيديم. گفت و گوي شادي صدر با روز
آزادی انديشه بدون زن نميشه گزارش روز از تجمع ديروز
پرگلك